آزادی تنها چیزیه که شخصیت اصلیمون میخواد، اما این چیزی نیست که وقتی از یک دنیای دیگه به بدن بانو بئاتریس احضار میشه و به "رجریا" نامیده میشه، پیدا میکنه. به عنوان یک "موجود الهی" که می تونه ذهن "شوالیه های الهی" رو تطهیر کنه، از رجریا انتظار میره که با پرنس راهیش امپراتوری بلیگرام ازدواج کنه که اون رو فقط وسیله ای میبینه که نمیذاره دیوونه شه. اما وقتی که روح اصلی بئاتریس، میبینه رجریا تو خطره، بهش میگه که چطوری میتونه آزاد شه: با باز کردن روح پیچ خورده راهیش و وادار کردنش به زانو در مقابل پاش.